Name:
Location: tehran, tehran, Iran

Thursday, November 2

تحفه


،در جشن دقیقه ها و افکار
،مانده بودم و کناری
.خبر شیرین یک مهمانی...................
.
:زمزمه ای در درون دهنم می خواند

دور باید شد
دور باید شد
و من رفتم
.
رفتم به استقبال باران های بدون ابر
رفتم تا دم قنوت های شقایق
تا سکوت پر روح نیزارهای استغنا
و تا سجده ناب یاکریم ها
.
دو سه تا کوچه , دورتر شدم از تاریکی
و دم خانه نور
،پشت سنگی
چادری ساختم از عشق
و درونش ماندم
دقیقه ها.ساعت ها. و روزها
.
..
...
اینک ...
بازگشته ام به سویت
:تحفه ای آورده ام ناچیز
یک سبد نور........................
بپذیرش از من
...بپذیرش از من
85/8/1 حقیر

2 Comments:

Anonymous Anonymous said...

...براي تمام ثانيه هايي كه مي خندند

...ثانيه ها مي آيند و مي روند اما فقط برخي از آنها مي خندند
...اگر ثانيه هايي كه مي خندند را فراموش كني دقيقه ها برايت ناله مي كنند و ساعت ها برايت گريه
!ثانيه هايي را كه مي خندند فراموش نكن

10:27 PM  
Anonymous Anonymous said...

salam
faghat khastam begam motshakeram ke behem sar zadii
va inke matalebet roz be rooz ziba tar mishe
omidvaram ham shoma ham man to konkore emsal moafagh bashim ...
dar panahe hagh..

11:17 PM  

Post a Comment

Subscribe to Post Comments [Atom]

<< Home