ترم پيش بود.كلاس تربيت بدني داشتم. از دانشگاه با تاكسي ميخواستم برم كلاس ...ه
به ديدار نشاط ميروم
كنارم، دختركي
دخترك نابيناست
به ديدار نشاط ميروم
كنارم، دختركي
دخترك نابيناست
ه.......................... و من نمي دانم...ر
راه مي افتيم
راه مي افتيم
در راه،ه
گلي به ما ميپيوندد
ه................ و ميرويم
...
بيرون را ميبينم
حركات تند شده اند...ه
بيرون را ميبينم
حركات تند شده اند...ه
...
در نيمه راه
دخترك خواست برود
آنوقت
تازه فهميدم كه او نابيناست
جلو رفتم
گفتم: كمك ميخواهي؟
گفت: ممنون؛ مادرم مي آيد
ه................................... و رفت
در نيمه راه
دخترك خواست برود
آنوقت
تازه فهميدم كه او نابيناست
جلو رفتم
گفتم: كمك ميخواهي؟
گفت: ممنون؛ مادرم مي آيد
ه................................... و رفت
.
گل آهي كشيد
ه.............. من هم
دلم سوخت
به كودك سوخت
و به تنهايي او...ه
گل آهي كشيد
ه.............. من هم
دلم سوخت
به كودك سوخت
و به تنهايي او...ه
ه................................ اما نه
دخترك ميبيند
ه................ و ز همه مردم شهر هم بيناتر است
چون دلي دارد پاك
پاكتر از يك لبخند
دل كودك برفي است
ه...................... و سفيد!ه
و خدايي دارد....ه
كه او را ميفهمد
ه...................................... آري
ه...................................... دخترك تنها نيست
باز آهي ميكشم
اما ،ر
اينبار دلم،ر
ه.................... به خودم ميسوزد
ه.................... وهمه مردم شهر...ه
حقير
1 Comments:
salam hamed joon
khoofy ?
kheily ghashang bood.
Post a Comment
Subscribe to Post Comments [Atom]
<< Home