من و تنهايي و ماه

Name:
Location: tehran, tehran, Iran

Sunday, February 13

rain

خسته بودم وتنها
پشت پنجره دل ايستاده بودم
و به آسمان خيره
ابري بود
و دلگير


ديگر طاقت اين دلتنگي را نداشتم
بيرون رفتم
و قدم هايم را با قدم هاي باد يكي ساختم

رفتم و رفتم


آسمان همچنان ابري بود
بغض گلويم را مي فشرد
سايه ام در مسير تنهايي بود
اشكم اسير چشمانش بود
و نميريخت

...
بغضم،سايه ام را خيس كرده بود
تنهاي تنها،همچنان ميرفتم
هيچكس با من نبود
جز آسمان
گويي آسمان هم تنها بود
واسير؛
آري...آسمان هم غم داشت,وبغض

!
سرانجام
باران باريد...
وآسمان اشك خويش را بر سايه خيس من ريخت!
و من خيس شدم!!
بغضم شكست
اشكم ريخت...
و با گريه آسمان يكي ش
د...ر
حقير