من و تنهايي و ماه

Name:
Location: tehran, tehran, Iran

Saturday, November 19

رد پا

يك شب مردي خواب عجيبي ديد.او در خواب ديد كه كنار ساحل، روي آسمان با خدا قدم ميزند.روي ساحل صحنه
هاي زندگي او صف كشيده بودند.ودر همه آن صحنه ها دو جفت رد پا روي شن هاوجود داشت كه يكي از آنها متعلق به او و ديگري متعلق به خدا بود.در حين گذر از اين صحنه ها ،به صحنه اي رسيد كه درآن تنها يك جفت رد پا ديده ميشد واتقاقا مربوط به يكي از سخت ترين دوره هاي زندگيش ميشد.اين موضوع او را ناراحت كرد و به خدا گفت:”خدايا تو به من گفتي كه در تمام طول اين راه با من خواهي بود،ولي حالا متوجه شدم كه در سختترين دوره زندگيم تنها يك جفت رد پا هست.سر در نمي آورم كه چطور درست در لحظاتي كه به تو احتياج داشتم مرا تنها گذاشتي.“ خداوند جواب داد:“من تو را دوست دارم و هرگز تركت نخواهم كرد.دوره امتحان و رنج تو ،يعني همان دوره ايكه فقط يك جفت رد پا ديدي، زماني بوده كه من تو را در آغوش گرفته بودم“ه

Wednesday, November 2


گوش كن،جاده صدا ميزند از دور قدمهاي ترا.ه

چشم تو زينت تاريكي نيست.ه

پلك ها را بتكان،كفش به پا كن،و بيا.ه

و بيا تا جايي،كه پر ماه به انگشت تو هشدار دهد


و زمان روي كلوخي بنشيند با تو

و مزامير شب اندام تو را،مثل يك قطعه آواز به خود جذب كنند.ه

پارسايي است در آنجا كه تو را خواهد گفت:ه

بهترين چيز رسيدن به نگاهي است كه از حادثه عشق تر است.ه

ه